وصیت نامه شهید حسين نائبي بغدادآباد - فرمانداری مهریز
شهيد حسين نائبي بغدادآباد
نام پدر: محمد يگان اعزام كننده: بسيج سپاه مهريز
محل تولد: مهريز چگونگي شهادت: جراحات وارده
تاريخ تولد: 3/1/1344 محل دفن: گلزارشهداي بغدادآباد علیا
وضعيت تأهل: مجرد تاريخ شهادت: 22/10/1361
محل شهادت: فكه سن شهادت: 17 سالگي
جنگ ما جنگ خطرها بود و جنگ خاطرهها پديدهاي كه پايداري شگرف در كووران پر گداز آن به مدد جوانان مؤمن و آشورايي ظهور يافت و اينك از آن روزهاي آميخته به باران و باروت سالها فاصله گرفتهايم اما باغ برجاست و درختان ايستادهاند و داس بيرحم تجاوز برافتاده است و مردان حماسه و خطر برخي آسمان گزيدهاند برخي ديگر در گوشه كنار پهناور اين سرزمين گنجينهاي عبرتآموز، از فراز و فرودهاي جنگ بر سينه دارند... .
از اين مردهاي آسماني شهيد حسين نائبي است كه در سال 1344 در مهريز پا به عرصه حيات نهاد و پس از طي دوران كودكي تحصيلات خود را تا سوم دبيرستان ادامه داد و سپس در سال سوم دبيرستان براي گذراندن دوره مربيگري ورزش به تهران رفت ولي از علاقه به اين رشته صرف نظر كرد و به جبهه علاقهمند شد.
و اينك از فرازهايي از زندگيش:
غيرت و پايبندي به احكام اسلام:
او روزي از مدرسه بازگشت در حاليكه به شدت عصباني بود پدر از او پرسيد، حسين چرا ناراحتي؟ او گفت: خانم معلم ما حجاب خود را حفظ نميكند من نميتوانم تحمل كنم. او در همان دوره نوجواني احكام دين را باور داشت و در اجراي آن مصر بود چراكه امر به معروف و نهي از منكر از فروع دين ماست به همين دليل در زمان قبل از انقلاب وقتي بستگانش به موسيقي گوش ميدادند ناراحت ميشد و به خواهرش نيز سفارش ميكرد هميشه با حجاب باشد و روزههايش را با اشتياق ميگرفت و در راهپيماييهاي قبل از انقلاب شركت فعال داشت... .
در اشتياق جبهه:
روزي از مدرسه به خانه آمد لبريز از شور و اشتياق بود گفت: مديرمان گفته است: حـالا كه
زمان جنگ است همه ما بايد بسيج شويم و به جبهه برويم ميگفت بايد مدرسه را تعطيل كنيم چون دفاع از اسلام و وطن بهتر است،... . من ميخواهم به جبهه بروم عشق به حضور سبز در جبهههاي نور عليه ظلمت آرامش را از او گرفت وقتي براي اعزام رفته بود مسئولين گفته بودند تو فرزند بزرگ خانواده هستي و به او اجازه اعزام را نداده بودند او برگشت ولي از تلاش دست برنداشت و بالأخره همراه پدر كه عضو پشتيباني جبهه بود اعزام شد.
مبارزه با نفس:
براستي روح زماني كه جسم در تنگنا قرارداد ميگيرد لطيفتر ميشود و زودتر به «ارتقاء» ميرسد، مبارزه با نفس سبب بزرگواري روح ميشود، هرچه بندهاي هوي را بيشتر پاره كني مرغ روح در سيران خود سبكبالتر ميشود و پيروي از خواهشهاي نفس و رفاه طلبي بندهاي اسارت را بر روح ميتند و او را بر خاك ثابت ميكند، براي گسستن اين «پيوند» بايد با بارقه نور، ظلمت نفس را در هم شكست و به امرهاي نفس پشت پا زد... .
و بيجهت نيست زماني كه شهيد از جبهه برگشته بود و مادر براي او جاي خواب نرم تهيه كرده بود خطاب به مادر ميگويد: من و دوستانم در جبهه بر روي زمين ميخوابيم و سنگ و كلوخ بالش سرمان است، اين جا هم ميخواهم روي زمين بخوابم... .
آخرين نامه:
او قبل از عمليات والفجر مقدماتي براي خانوادهاش نامه نوشت و با خوشحالي اعلام كرده بود كه رزمندگان خيلي پيشرفت كردهاند و فرداي همان روز در اين عمليات در منطقه فكه 22/10/1361 به شهادت رسيد و به خيل عاشقان پيوست وجنازه شهید پس از20 سال دوری درتاریخ11/9/1381 به خاک سپرده شد.
گر بشكافي هنوز خاك شهيدان عشق
آيد از آن كشتگان زمزمه دوست دوست
«راهت ادامه دارد اي شهيد»
«والسلام»
All material and intellectual rights of this portal belong to Yazd Governor's Office.