وصیت نامه شهيد فضل‌الله حاجي‌قاسمي
شهيد فضل‌الله حاجي‌قاسمي
نام پدر: محمد                         يگان اعزام كننده: سپاه مهريز
محل تولد: مهريز                   چگونگي شهادت: تركش به سینه
تاريخ تولد: 3/2/1337      محل دفن: گلزار شهداي دوازده امام
وضعيت تأهل: متأهل              تاريخ شهادت: 4/7/1359
محل شهادت: قصر شيرين    سن شهادت: 22 سالگي                         
در سال 1359 كه شكوفه‌هايي انقلاب و با رور شدن جمهوري اسلامي مي‌‌رفت تا نويد بخش برقراري حكومت عدل اسلامي باشد هجوم همه جانبه ايادي شرق و غرب به ميهن اسلامي آغاز شد تا به خيال واهي انقلاب را سركوب كنند و كشور را به اشغال خويش درآورند. ولي غيورمردان اين سرزمين سراسيمه بسوي جبهه شتافتند و با استقامت و پايداري و رزم بي‌امان خود نقشه پوشالي متجاوزان را درهم كوبيدند و پرچم جمهوري اسلامي را در اهتزاز نگه داشتند.
شهيد فضل‌الله حاجي‌قاسمي از شهيدان پيش‌كسوت دفاع مقدس است كه در سوم خرداد سال 1337 در خانواده‌اي زحمتكش و در سرزمين مقاوم پرور در سريزد مهريز چشم به جهان گشود.
پدرش كشاورزي ساده بود كه با دستان پينه بسته خود درآمدي ناچيز را از پهنه كوير از راه كشاورزي بدست مي‌آورد. 6 ساله بود كه پا به مكتب گذاشت و كلام قرآن در اعماق جانش نشست و قلب كوچكش مأواي هدايت الهي گشت. دوره دبستان را در مدرسه مهرنگار مهريز به پايان برد و سپس براي كمك به كار پر مشقت پدر درس را رها كرد و در زمان فراغت از كار كشاورزي به كمك مادرش در كارهاي خانه مي‌پرداخت. آنقدر كوشا و پر استعداد بود كه كنار كشاورزي، قالي بافي، لوله‌كشي و برق‌كشي را فراگرفت، سپس به تهران رفت و به كار بنايي پرداخت و در حين كار به چاهي با عمق 120 متر افتاد ولي جان سالم بدر برد زيرا كه او از برگزيدگان معبود بود و بايد در راه او به شهادت مي‌رسيد. وي با شروع جنگ تحميلي به سوي جبهه شتافت و در منطقه قصر شيرين در مهر ماه 1359 بر اثراصابت تركش به لقاءالله پيوست.
 
مقاوم و سخت‌كوش:
او از لحظات عمرش بهترين استفاده را مي‌كرد و هميشه يار و ياور پدر بود. حتي زماني كه به خدمت سربازي رفته بود زمان مرخصي خود را با زمان كار پدر تنظيم مي‌‌كرد به همين دليل بيشتر در تابستان در فصل برداشت گندم در هواي گرم به كمك پدر مي‌آمد كار سخت او را مقاوم و آبديده كرده بود و توانست با عزمي استوار در برابر دشمنان بعثي بايستد و در صف مدافعان ميهن اسلامي قرار گيرد. 
انس با قرآن:
او يك فرد موحد و با اخلاص بود و به عبادت پروردگارش عشق مي‌ورزيد. همسرش مي‌گويد: وقتي به خانه مي‌آمد تنها به نماز و عبادت خدا فكر مي‌كرد و نه تنها خود قرآن را دوست داشت بلكه به من نيز مي‌گفت كه قرآن بخوانم و دوست داشت فرزندش نيز قرآن ياد بگيرد و تربيت اسلامي داشته باشد.
حديث خداحافظي:
فضل‌‌الله كه به حق نمونه بارز فضل‌الهي در ميان امت اسلامي بود و مسجد پايگاه و دوستان از كرم و فيض وجود او بهره مي‌بردند. او حتي بعد از پايان بردن دوره سربازي روزها جوشكاري مي‌كرد و شبها براي حراست مال و جان مردم در كميته نگهباني مي‌داد. خود را براي حضور در جبهه آماده مي‌كرد زيرا فضاي شهر براي روح بزرگ او كوچك بود او كه عضو سپاه بود شب هنگام به خانه آمد و مادر و برادر و همسرش را از تصميم خود آگاه ساخت و با سيمايي نوراني و چشماني كه برق اميد در آن موج مي‌زد از آنها خداحافظي كرد. پدر او بر اثر خستگي كار روزانه خواب بود و فضل‌الله به خود اجازه نداد كه او را بيدار كند و به مادر گفت: به جاي او از پدر خداحافظي كند. آري او رفت تا با هجرت خونين خويش در شمار اولين مدافعان و اولين شهداي دفاع جانانه ملت ايران قرار گيرد. او اولين شهيد شهرستان مهريز بود.
الهام شهادت:
مادر شهيد مي‌‌گويد: از ابتدا كه به او شير مي‌دادم شهادت او به من الهام شده بود. آفرين بر تو مادر كه فرزندت از بدو تولد «برگزيده حق» بوده است. شهيد فضل‌الله در خواب مي‌‌بيند كه يك دست كه لباس به او هديه مي‌دهند و به او مي‌‌گويند: تو آن را چهل روز ديگر مي‌پوشي و اين امر محقق مي‌‌شود او بعد از 40 روز به شهادت مي‌رسد. اي شهيد خلعت بهشتي بر تو مبارك باد كه تو سزاوار آن بودي. مادر شهيد مي‌گويد: من زنده بودن او را حس مي‌كنم او هميشه همراه من است. براستي كه شهيدان زندگان جاودانند و نزد پروردگارشان روزي مي‌‌خورند... .
آيد آن روز كه من هجرت از اين خانه كنم
از جهان پر زده در شاخ عدم لانه كنم
فرازي از وصيت‌‌نامه‌اش...
وقتي فرزندم بدنيا آمد وظبفه شرعي شماست كه با ادب و با ايمان و با عزت او را تربيت كنيد و در 6 سالگي او را به آموزش قرآن بفرستيد.
 
«اي شهيد لباس شهادت بر بلنداي قامتت مبارك باد»
«والسلام»