زندگی نامه شهيد مراد علي منصوري - فرمانداری مهریز
زندگی نامه شهيد مراد علي منصوري
نام پدر: غلام عباس يگان اعزام كننده: ژاندارمري
محل تولد: بهادران چگونگي شهادت:بمباران هوائی
تاريخ تولد:1339 محل دفن: گلزار شهداي بهادران
وضعيت تأهل: مجرد تاريخ شهادت: 26/7/1359
محل شهادت: آبادان سن شهادت: 20 سالگي
اي شهيد تو را هميشه نه از مادرت نه از خانهات كه از گلهاي لاله سرخ، از خودت از همان حضوري كه در قلبم داري ميشناسم، آري تو را ميتوان شناخت تو را از رد پاي سبزت كه سالهاست ميان كوچهها نقش بسته است ميتوان سراغ گرفت تو را ميتوان فرياد زد همچنان كه سالهاست فرياد ميزنم با سكوت، اينجا زندگي ميان زمان و مكان مدفون است ولي تو را ميتوان در هر جاي اين كره خاكي پيدا كرد و بعد از رفتنت اهالي روستا خاطرات تو را مرور ميكنند، آخر همه تو را ميشناسند چراكه از همان كودكي مردانگي را شرمنده كردي؟! با سختي در آويختي و در همان كودكي، مرد بودي و وقتي پرواز كردي همه باور كردند كه تو لايق بودي و ميدانستند كه براي سيراب نمودن عطش عشق پريدهاي... .
شهيد مرادعلي منصوري در سال 1339 در روستاي محمودآباد از توابع كريمآباد بهادران مهريز بدنيا آمد و در 4 ماهگي پدر خود را از دست داد و با سرپرستي پدربزرگش رشد و نمو كرد و سپس در سال 1358 براي گذراندن دوره وظيفه عمومي وارد گروه 33 توپخانه اصفهان شد و به نگهباني مرزهاي ميهن اسلامي مشغول شد، با آغاز جنگ تحميلي به دفاع در برابر متجاوزين پرداخت و در تاريخ 26/7/1359 در آبادان به شهادت رسيد و روحش به ملكوت اعلي پيوست... .
و اينك شمهاي از زندگيش:
كودكي با دستهاي پرتوان:
او از همان آغاز كودكي با از دست دادن پدر تلخي و سختي زندگي و مسئوليت آن را بر دوش كوچك خود حس ميكرد و از 7 سالگي با دستهاي كوچك ولي پرتوان و با اراده قوي كار ميكرد تا مخارج زندگي را تأمين كند و كمك كار مادربزرگش باشد او در كار كشاورزي و دامداري نيز كمك ميكرد و تحصيلات خود را در مقطع ابتدايي شروع كرد و زماني كه بايد روزها كار ميكرد بطور شبانه درس را ادامه داد تا در كنار كار از درس باز نماند، مسئوليت او پس از مرگ ناپدريش سنگينتر شد او سخت كار ميكرد تا بتواند قطعه زميني را براي مادر و خواهر و برادرش بخرد و براي آنها سرپناهي بسازد او حتي در كوره آجرپزي نيز كار ميكرد و اين سختيها روح و جسم او را آبديده كرد و او را مقاوم و سختكوش بارآورد تا بتواند در ميدانهاي رزم نيز خستگيناپذير خدمت كند... .
اگر كارتر ميدانست:
زماني كه آمريكا در صحراي طبس با طوفان زمينگير شد تظاهرات ضد آمريكايي در همه جا و از جمله در كريمآباد صورت گرفت و اين شهيد عزيز ميگفت: اگر كارتر ميدانست در اين روستا هم ما دشمن او هستيم جرأت نميكرد به ايران حمله كند مگر او نميدانست كه خدا با ماست و زماني كه ما خواب هستيم طوفان هواپيماي او را سرنگون ميكند... .
پيشكسوت شهداي جنگ:
او كه زمان خدمتش مصادف با اولين تحريكات دشمن در مرزهاي ايران بود و ميدانست كه انقلاب به حضور او نياز دارد روانه خدمت سربازي شد و در مرزهاي ايران اسلامي به دفاع از كشور مشغول شد در يكي از مرخصيهايش وقتي از او ميپرسند چرا هميشه در منطقه هستي؟ميگويد: بعضي از سربازها نميخواهند به منطقه بروند من جاي خود را با آنها عوض ميكنم چون من دفاع از مرز و بوم كشور را دوست دارم من سختي زياد كشيدم و از سختي باكي ندارم پس از شروع جنگ و فرمان امام مبني بر شكست حصر آبادان خود را به آبادان رساند و پس از روزها مقاومت و شكستن حصر آبادان بالاخره در تاريخ 23/7/59 بسوي معبود شتافت و جنازهاش پس از 13 روز به وطن بازگشت در حاليكه آسمان و در و ديوار و همه اهالي در مظلوميت او داغدار بودند، به خاك سپرده شد.
شهيدان زندگان جاودانند شهيدان قهرمانان زمانند
«راهش مستدام»
«والسلام»
تمامی حقوق مادی و معنوی این پورتال متعلق به استانداری یزد می باشد.